سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند رابرای دانشش بزرگ بشمار و درگیری با وی را واگذار [امام کاظم علیه السلا]

سید جما ل الد ین

 
 
.(چهارشنبه 87 مرداد 9 ساعت 10:17 صبح )
اشک مهتاب

تو دیروز،برچشم من،چشم بستی بصد ناز،دردیده ی من نشستی
مرا با دو چشمی که آتشفشان بود نگه کردی و خنده بر لب شکستی



 
.(چهارشنبه 87 مرداد 9 ساعت 10:15 صبح )
 به نام خدا

باز هم منتظرآمدنت می مانم ***هر نفس با غم سبز تو غزل می خوانم

باز هم آتشت ای عشق قدیمی هر روز***می کشد پنجه به دیوار و در زندانم

پی دیدار و ملاقات تو هرشب تا روز ***اشک و خون می چکد از گستره چشمانم

همه مردم این شهربه دنبال تواند***من هم از شوق تو اواره و سر گردانم

گرمی عشق نفسگیر تو تابستانی است***کشته دست همین گرمی تابستانم

بی توسر سبز تو من بی سر وبی سامانم***کوچه های همه شهر پر از رنگ و ریاست

باز هم منتظر امدن بارانم


****************

برای چندمین بار از تو گفتم که شهر عشق تو پایان ندارد
به یادت هست زخمی بر دلم که جز لبخند تو درمان ندارد

زلالی تو به رنگ اشک برکه تو با روح شقایق آشنایی
تو در آیینه سرخ غزل ها همیشه ابتدا و انتهایی

کنار پنجره تنهای تنها میان هاله ای از غم نشستم
تو آرایشگر چشمان موجی و من زیباییت را می پرستم

تو با بارانی از جنس نیازم مرا به ساحل ادراک خواندی
و با زیباترین فانوس دریا مرا تا قعر دریا ها رساندی

نوروز جشن میلاد سپیده به باران یک سبد لبخند دادی
تو دست زرد یاس خسته ای را به چشم عاشقان پیوند دادی

تمام سرزمین آرزو را به دنبال گلستان تو گشتم
میان سقف گیتی را گشودم پی یک قطره باران تو گشتم

میان کوچه باغ سبز یادت ترنم های سرخ آرزو بود
و در ایوان چشمت یک پرستو همیشه با دلم در گفتگو بود

قسم به آه نرم و خیس ساحل قسم به آرزوی پاک دریا
قسم به ابتدای شعر پرواز قسم به انتهای باغ دنیا

تو چون واژه نیلوفری رنگ میان دفتر دل ماندگاری
اگر شهر نگاهت فرصتی داشت به یادم باش در هر روزگاری


*******************


 
رنج نامه ی وجدان های خفته(دوشنبه 87 فروردین 19 ساعت 11:49 عصر )

 
بیاد جوا نمردی از شهیدان (شهید نهضت کمالی)(یکشنبه 87 فروردین 18 ساعت 10:34 صبح )

 
هد یه ی نوروزی(جمعه 87 فروردین 16 ساعت 4:57 عصر )

- ارزو داشتم

- در درون تفتید ه خویش بوستانی خرم پدید اورم

- و کویر دل را با شبنمی طراوت بخشم.

- دل اشفته ای بودم که مرا ارمش جان طلب بود.

- و قحطی زده ارزومندی که تداوم حیاتش در گرو ابی روان.

- در سیر کاوشکرانه به سوی مقصود.

- اب زلال و گوارای خویش را در دریای اهلبیت (ع) یافتم

- و بذر گلهای بوستان دل را محل پرورش ریاحین ال محمد (ع) ساختم.

- و از اب دریای ولای شان ان را ابیاری نمودم.

- بوستانی پدید امد در خور مزرعه محدود این دل

- و دسته گلی ساختم بر گرفته از ریاحین همان بوستان

- در عین شرمساری از ناچبزی هدیه

- ولی در این ارزومندی و اخلاص

- ان را به بارگاه ملکوتی انان بردم

- بدان امید که با پذیرش ان

- بر پای عرض ارادت و پیوند من

- با گلهای بوستان محمد (ع)

- مهر تایید زدنند



<      1   2   3      >




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:1  بازدید

مجموع بازدیدها: 6931  بازدید


» لوگوی دوستان من «
» اشتراک در خبرنامه «