زخمی تر از همیشه از درد دل سپردن
سر خورده بودم از عشق در انتظار مردن
با قامتی شکسته از کوله بار غربت
در جستجوی مرهم راهی شدم زیارت
رفتم برای گریه رفتم برای فریاد
مرهم مراد من بود
امام ارامش به من داد
در میان خانه ام فانوس می ماند به جای
چشمه ای کوچک ولی تا بی نهایت می روم
باز هم بعد من اقیانوس می ماند به جای
عاشقی حس غریبی بود و فهمش معجزه
بعد من هم باز نا محسوس می ماند به جای
سعی من این بود تا با شعله مانوست کنم
می روم این شعله نامانوس می ماند به جای
بعد تو ای هستی بی انتها نیلی ام
این شقایق در قفس محبوس می ماند به جای